معنی فارسی organity

B1

ویژگی یا خاصیت ارگانیک یا وابسته به سازماندهی در هر زمینه‌ای.

The quality of being organized or having a structure related to organic systems.

example
معنی(example):

ساختار ارگانیته بسیار پیچیده بود.

مثال:

The organity of the structure was quite complex.

معنی(example):

پژوهشگران ارگانیته انواع اکوسیستم‌ها را بررسی کردند.

مثال:

Researchers studied the organity of various ecosystems.

معنی فارسی کلمه organity

: معنی organity به فارسی

ویژگی یا خاصیت ارگانیک یا وابسته به سازماندهی در هر زمینه‌ای.