معنی فارسی oscitate
B1عمل خمیازه کشیدن که نشان دهنده حالت خوابآلودگی و بیحوصلگی است.
To yawn, especially in a way that indicates tiredness.
- VERB
example
معنی(example):
گربه به نظر میرسید که به طور خمیازه کشیدنی در آفتاب دراز کشیده است.
مثال:
The cat seemed to oscitate as it lounged in the sun.
معنی(example):
او در طول فیلم خستهکننده به طور خمیازه کشیدنی مرتباً خمیازه میکشید.
مثال:
He would oscitate frequently during the dull movie.
معنی فارسی کلمه oscitate
:
عمل خمیازه کشیدن که نشان دهنده حالت خوابآلودگی و بیحوصلگی است.