معنی فارسی oss

B1

استخوان، بافت سخت و حمایت‌کننده‌ای که در بدن موجودات زنده وجود دارد.

The bony structure within the skeleton of an organism.

noun
معنی(noun):

(representing dialect pronunciation) Horse.

example
معنی(example):

در زیست‌شناسی، 'oss' به معنی استخوان است.

مثال:

In biology, 'oss' refers to bone.

معنی(example):

استخوان‌سازی فرایند شکل‌گیری استخوان است.

مثال:

Ossification is the process of bone formation.

معنی فارسی کلمه oss

: معنی oss به فارسی

استخوان، بافت سخت و حمایت‌کننده‌ای که در بدن موجودات زنده وجود دارد.