معنی فارسی out of practice
B1عدم تسلط یا ناتوانی در انجام یک مهارت به دلیل عدم تمرین.
Not skilled or proficient due to not having practiced recently.
- IDIOM
example
معنی(example):
من ماهها است که پیانو نواختهام؛ واقعاً از تمرین افتادهام.
مثال:
I haven't played the piano in months; I'm really out of practice.
معنی(example):
بعد از سالها دوری از ورزش، او از تمرین افتاده بود و در هماهنگ شدن مشکل داشت.
مثال:
After years away from sports, he was out of practice and struggled to keep up.
معنی فارسی کلمه out of practice
:
عدم تسلط یا ناتوانی در انجام یک مهارت به دلیل عدم تمرین.