معنی فارسی outdodge
B1عبور از یک مانع یا جلوگیری از یک سؤال یا مشکل به طور ماهرانه.
To avoid something skillfully or cleverly.
- VERB
example
معنی(example):
او به راحتی از مانع عبور کرد.
مثال:
He managed to outdodge the obstacle effortlessly.
معنی(example):
او مجبور بود از سوالات گیجکننده در مصاحبه دوری کند.
مثال:
She had to outdodge the tricky questions during the interview.
معنی فارسی کلمه outdodge
:
عبور از یک مانع یا جلوگیری از یک سؤال یا مشکل به طور ماهرانه.