معنی فارسی outmoving
B1عمل فرار از مشکلات یا رقبا با تحرک و استراتژی.
The act of moving beyond problems or competitors effectively.
- VERB
example
معنی(example):
پیشی گرفتن برای بردن در مسابقه ضروری است.
مثال:
Outmoving is essential for winning the race.
معنی(example):
آنها همواره با راهحلهای هوشمند مشکلاتشان را پشت سر میگذارند.
مثال:
They are always outmoving their problems with clever solutions.
معنی فارسی کلمه outmoving
:
عمل فرار از مشکلات یا رقبا با تحرک و استراتژی.