معنی فارسی outtiring
B1خسته کننده، به معنای ایجاد حالت یا حس خستگی یا کلافگی.
Causing physical or mental fatigue.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سر و صدای مداوم پس از مدتی خستهکننده بود.
مثال:
The constant noise was outtiring after a while.
معنی(example):
صحبتهای بیپایان او میتواند خستهکننده باشد.
مثال:
Her endless talking can be quite outtiring.
معنی فارسی کلمه outtiring
:
خسته کننده، به معنای ایجاد حالت یا حس خستگی یا کلافگی.