معنی فارسی overchoke

B1

بیش از حد فشار دادن یا خفه کردن چیزی، به گونه‌ای که منجر به آسیب یا خرابی شود.

To suffocate or excessively restrict something, leading to damage or malfunction.

example
معنی(example):

استفاده بیش از حد از ترمز اضطراری می‌تواند موتور ماشین را بیش از حد فشار دهد.

مثال:

The excessive use of the emergency brake can overchoke the car’s engine.

معنی(example):

شما می‌توانید با پوشاندن آتش با مقدار زیادی شن، آن را بیش از حد خاموش کنید.

مثال:

You can overchoke a fire by smothering it with too much sand.

معنی فارسی کلمه overchoke

: معنی overchoke به فارسی

بیش از حد فشار دادن یا خفه کردن چیزی، به گونه‌ای که منجر به آسیب یا خرابی شود.