معنی فارسی overcomplicated

B1

بیش از حد پیچیده، وضعیتی که در آن یک سیستم یا توضیح به طور غیرضروری پیچیده شده است.

Made complicated to an excessive degree.

adjective
معنی(adjective):

Excessively complicated

example
معنی(example):

نرم‌افزار بیش از حد پیچیده بود و منجر به شکایت‌های زیاد کاربران شد.

مثال:

The software was overcomplicated, leading to many user complaints.

معنی(example):

توضیحات بیش از حد پیچیده او همه را در جلسه گیج کرد.

مثال:

His overcomplicated explanation confused everyone in the meeting.

معنی فارسی کلمه overcomplicated

: معنی overcomplicated به فارسی

بیش از حد پیچیده، وضعیتی که در آن یک سیستم یا توضیح به طور غیرضروری پیچیده شده است.