معنی فارسی overdefined
B2تعریف یا وضوح بیش از حد برای چیزی که ممکن است غیرضروری یا محدودکننده باشد.
Defined too rigidly or specifically, often to the point of being impractical.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
راهنماها به شدت تعریف شده بودند و پیروی از آنها دشوار بود.
مثال:
The guidelines were overdefined, making them hard to follow.
معنی(example):
انتظارات او به شدت تعریف شده بودند که به ناامیدی منجر شد.
مثال:
Her expectations were overdefined, leading to disappointment.
معنی فارسی کلمه overdefined
:تعریف یا وضوح بیش از حد برای چیزی که ممکن است غیرضروری یا محدودکننده باشد.