معنی فارسی overproved
B1چیزی که بهطور مفرط اثبات شده است.
Proven excessively.
- VERB
example
معنی(example):
او در طول ارائه اطلاعاتش را بهطور بیش از حد اثبات کرد.
مثال:
He has overproved his knowledge during the presentation.
معنی(example):
او احساس کرد که استدلالهایش که بیش از حد اثبات شدهاند، غیرضروری بودند.
مثال:
She felt her overproved arguments were unnecessary.
معنی فارسی کلمه overproved
:
چیزی که بهطور مفرط اثبات شده است.