معنی فارسی oversettled
B1بیش از حد حل شده، حالتی که در آن یک مشکل بیش از آنچه که لازم است حل شده است.
Settled to an excessive degree, often resulting in dissatisfaction.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این پرونده بیش از حد حل شد و هر دو طرف ناراضی ماندند.
مثال:
The case was oversettled, leaving both parties unsatisfied.
معنی(example):
توافقات بیش از حد حل شده معمولاً نیاز به بررسی مجدد دارند.
مثال:
Oversettled agreements often require reevaluation.
معنی فارسی کلمه oversettled
:
بیش از حد حل شده، حالتی که در آن یک مشکل بیش از آنچه که لازم است حل شده است.