معنی فارسی overshadowed
B1زمانی که چیزی یا کسی به گونه‌ای به قدری غالب می‌شود که دیگران را کمتر مهم جلوه می‌دهد.
To be overshadowed means to have one thing be more prominent or important than another.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To obscure something by casting a shadow.
معنی(verb):
To dominate something and make it seem insignificant.
معنی(verb):
To shelter or protect.
adjective
معنی(adjective):
Superseded by, covered up by, overtaken or eclipsed
example
معنی(example):
موفقیت محصول جدید، محصول قدیمی را تحت‌الشعاع قرار داد.
مثال:
The success of the new product overshadowed the old one.
معنی(example):
رسوایی دستاوردهای ورزشکار را تحت‌الشعاع قرار داد.
مثال:
The scandal overshadowed the achievements of the athlete.
معنی فارسی کلمه overshadowed
:
زمانی که چیزی یا کسی به گونه‌ای به قدری غالب می‌شود که دیگران را کمتر مهم جلوه می‌دهد.
