معنی فارسی owed
B1 /oʊd/زمانی که شخصی یا نهادی به شخص یا نهادی دیگر، مالیات، مالی، یا نوعی مسئولیت باید پرداخت کند.
Past tense of 'owe'; having an obligation to pay or return something.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To be under an obligation to give something back to someone or to perform some action for someone.
معنی(verb):
To have debt; to be in debt.
adjective
معنی(adjective):
That owes.
example
معنی(example):
او بعد از اینکه به او کمک کردم، یک محبت به من بدهکار بود.
مثال:
She owed me a favor after I helped her.
معنی(example):
این شرکت مبلغ بزرگی به طلبکاران خود بدهکار بود.
مثال:
The company owed a large sum to its creditors.
معنی فارسی کلمه owed
:
زمانی که شخصی یا نهادی به شخص یا نهادی دیگر، مالیات، مالی، یا نوعی مسئولیت باید پرداخت کند.