معنی فارسی pacificated

B1

آرامش یافتن، وضعیت یا حالت پرتنش که به حالت آرام تبدیل می‌شود.

Made peaceful; calmed down.

example
معنی(example):

این درگیری پس از مذاکرات طولانی نهایتاً آرامش یافت.

مثال:

The conflict was finally pacificated after lengthy negotiations.

معنی(example):

او با سخنان آرام‌بخش خود، جمعیت عصبانی را آرام کرد.

مثال:

He pacificated the angry crowd with his calming words.

معنی فارسی کلمه pacificated

: معنی pacificated به فارسی

آرامش یافتن، وضعیت یا حالت پرتنش که به حالت آرام تبدیل می‌شود.