معنی فارسی paddocked

B1 /ˈpædəkt/

عمل محصور کردن حیوانات در زمین‌های ویژه برای جلوگیری از فرار یا خطر.

To confine animals within a fenced or enclosed area.

verb
معنی(verb):

To provide with a paddock.

معنی(verb):

To keep in, or place in, a paddock.

example
معنی(example):

اسب‌ها برای شب در مرتع محصور شدند.

مثال:

The horses were paddocked for the night.

معنی(example):

او متوجه شد که گاوها در نزدیکی محصور شده‌اند.

مثال:

He noticed the cattle were paddocked nearby.

معنی فارسی کلمه paddocked

: معنی paddocked به فارسی

عمل محصور کردن حیوانات در زمین‌های ویژه برای جلوگیری از فرار یا خطر.