restiffen
دوباره سخت کردن یا سفت کردن، به خصوص در زمینه مواد یا بافتها.
restiffener
وسیلهای یا مادهای که برای سفت کردن یا حفظ حالت استفاده میشود.
restiffness
حالت یا ویژگی سختی دوباره، مخصوصاً در مورد مواد یا مفاصل.
restifle
کاهش یا مهار کردن احساسات و هیجانات.
restiform
مرتبط با ساختارهایی که به شکل رشتهای هستند، به ویژه در زیستشناسی.
restigmatize
بازگشت به وضعیتی که دیگران دسترسی منفی به آن داشتهاند و آن را با stigmatization معرفی کنند.
restimulate
به معنای تحریک دوباره یا بازگرداندن یک احساس یا عمل به حالت قبل.
restimulated
حالت یا حالتی که در آن احساس یا علاقه دوباره تحریک شده است.
restimulating
به فعالیت یا عملی که مجدداً تحریک یا انگیخته میشود.
restimulation
فرآیند یا عمل تحریک دوباره علاقه یا توجه به موضوعی.
restiness
وضعیتی که در آن فرد احساس بیقراری یا عدم آرامش میکند.
restinging
استراحت کردن، احساسی که در آن فرد میتواند آرامش و سکوت را تجربه کند.
restingly
به شیوهای که آرامش و سکون را منتقل کند.
restionaceae
رستونیاسه، خانوادهای از گیاهان که بیشتر در مناطق مرطوب رشد میکنند.
restionaceous
رستونیاسه، اشاره به گیاهان خانواده رستونیاسه و ویژگیهای خاص آنها.
restipulate
رستیوپولیت، به معنی ساختار خاصی در گیاهان که به پشتیبانی کمک میکند.
restipulated
رستیوپولیت شده، به معنای داشتن یک ساختار خاص در گیاه که عملکرد آن را بهبود میبخشد.
restipulating
تغییر شرایط یا توافقاتی که قبلاً میان دو یا چند طرف برقرار شده است.
restir
دوباره به حرکت درآوردن یا فعال کردن چیزی.
restirred
به حالت فعال یا تحریکشده بازگرداندن.
restis
استراحت، به معنای توقف یا کاهش فعالیتهای جسمی یا ذهنی به منظور بازسازی و بهبود.
restitch
دوباره دوختن، عمل دوختن چیزی که قبلاً دوخته شده است، معمولاً برای تعمیر.
restitue
برگرداندن، به معنای برگرداندن یا جبران چیزی که از دست رفته است.
restitute
برگرداندن، عمل جبران کردن یا برگرداندن چیزی به جایگاه قبلی خود.
restituted
به معنای بازگشت یا بازیابی، به ویژه در زمینه مال یا حقوق.
restituting
عمل برگرداندن یا جبران چیزی، به ویژه در زمینه حقوق یا خسارت.
restitutional
قوانین و نظریههای مربوط به بازگرداندن حقوق و جبران خسارت به فرد یا گروهی که آسیب دیده است.
restitutionism
مکتب فکری که بر اساس آن باید داراییهای از دست رفته به صاحبان واقعی آنها بازگردانده شود.
restitutionist
افرادی که به اصول جبرانیگرایی اعتقاد دارند و به دنبال بازگرداندن حقوق و داراییهای از دست رفته هستند.
restitutions
پرداختهای مالی یا سایر اشکال جبران خسارت به افرادی که به ناحق آسیب دیدهاند.
restitutive
اقدامات یا راهحلهایی که هدفشان بازگرداندن وضعیت به حالت اولیه است.
restitutor
فرد یا نهادی که مسئول بازگرداندن داراییها یا جبران خسارت به افرادی است که آسیب دیدهاند.
restitutory
restitutory به معنای جبران کننده، به بازگرداندن وفق دادن یا احیای چیزی اشاره دارد، معمولاً در زمینه حقوقی استفاده میشود.
restively
restively به معنای بیصبری و عدم آرامش در انتظار چیزی یا کسی است.
restiveness
restiveness به معنای بیقراری یا ناپایداری در وضعیت عاطفی است.
restlessly
restlessly به معنای جنب و جوش و عدم آرامش و راحتی است، به ویژه در شرایط انتظار.
restopper
restopper به معنای مهر و موم یا پوششی است که برای جلوگیری از خروج مایعات از ظرف استفاده میشود.