hardanger
نقطه جغرافیایی در نروژ که به خاطر زیبایی طبیعیاش شناخته میشود.
hardbake
نوعی آبنبات یا شیرینی که دارای بافت سخت و ترد است.
hardballs
توپهای سخت که برای بعضی از ورزشها مثل بیسبال استفاده میشوند.
hardbeam
تیرک سخت، نوعی تیرک قوی و محکم که برای حمایت از ساختارهای سنگین در ساخت و ساز استفاده میشود.
hardberry
توت سخت، نوعی گیاه که در شرایط سخت و خشک رشد میکند و مقاوم است.
hardboot
چکمه سخت، نوعی کفش محکم و مقاوم که برای فعالیتهای خارج از منزل و در شرایط دشوار طراحی شده است.
hardboots
چکمههای سخت، نوعی کفش محکم و مقاوم که برای فعالیتهای خارج از منزل و در شرایط دشوار طراحی شدهاند.
hardbought
سختی به دست آمده، به تجربیات یا دستاوردهایی اشاره دارد که با زحمت و تلاش زیاد به دست آمدهاند.
hardbound
جلد سخت، نوعی کتاب که دارای جلد محکم و نسبتاً مقاوم است و معمولاً در مقایسه با جلد نرم، ماندگاری بیشتری دارد.
hardcovered
کتاب یا مجلهای که دارای جلد سخت است و معمولاً برای ماندگاری بیشتر طراحی شده است.
hardenability
قابلیت یک ماده برای سخت شدن در طی فرایندهای گرمایی.
hardenable
موادی که میتوانند از طریق فرآیندهای خاص سخت شوند.
hardenbergia
جنس گیاهی از خانواده باقلیان که بومی استرالیا است.
hardener
مادهای که به ترکیبات دیگر افزوده میشود تا مقاومت و سختی آنها افزایش یابد.
hardeners
هاردنر، مادهای است که به منظور تسریع در فرآیند سخت شدن در محصولات مختلفی از جمله رنگها و مصالح ساختمانی استفاده میشود.
hardenite
هاردنیت، نوعی ماده سخت و مقاوم است که در ساخت ابزار و مصالح ساختمانی به کار میرود.
harderian
غده هاردریا، غدهای در برخی از موجودات است که ممکن است به ترشح مواد خاص پرداخته و نقشهای فیزیولوژیکی مختلفی داشته باشد.
hardfern
هاردفرن، نوعی گیاه سرسخت است که معمولاً در محیطهای سخت و سنگی پیدا میشود.
hardfist
هاردفیست، به معنای مشت یا ضربهای است که با شدت و قدرت زیاد وارد شود.
hardfisted
هاردفیستد، به ویژگی یا رویکردی اشاره دارد که با سختگیری و عدم انعطاف همراه است.
hardfistedness
سختگیری یا عدم انعطاف در امور مالی و تصمیمگیریها، بهویژه زمانی که به دیگران آسیب میزند.
hardhack
تلاشی برای نفوذ به سیستمهای کامپیوتری با استفاده از تکنیکهای صعب و غیرمجاز.
hardhacks
شکافها یا ایرادهای جدی در نرمافزار که تعمیر آنها دشوار است.
hardhanded
روش یا سبک مدیریتی که به شدت و بیرحمی اجرا میشود و ممکن است به نارضایتی افراد منجر شود.
hardhandedness
ویژگی یا کیفیتی که به سختگیری بیرحمانه و قاطع در تصمیمگیریها اشاره دارد.
hardheadedly
به طور سرسخت و محکم بر نظر خود ایستادن و انعطافناپذیری در پذیرش نظرات دیگر.
hardheadedness
سختگری، به معنای عدم انعطاف در اصول و عقاید، به ویژه در موقعیتهای جدی یا بحثها.
hardheartedly
به معنای بیرحم و فاقد احساسات و همدلی در برابر دیگران.
hardheartedness
سختدلی، به معنای فقدان احساسات و همدلی، به ویژه در موقعیتهای اجتماعی.
hardhewer
سنگتراش، شخصی که با استفاده از ابزارهای مخصوص، سنگ یا چوب را برش میدهد و شکل میدهد.
hardie
هاردی، به نوعی از کفش مخصوص اشاره دارد که برای شرایط دشوار و قوی طراحی شده است.
hardies
هاردیها به مجموعهای از کفشها یا بوتهای مقاوم اشاره دارد که برای استفاده در شرایط سخت مناسب هستند.
hardiesse
شجاعت و جسارتی که فرد در شرایط دشوار از خود نشان میدهد.
hardyhead
نوعی ماهی که قادر است در شرایط سخت زنده بماند.
hardim
نوعی گیاه مقاوم که در شرایط سخت رشد میکند.
hardiment
شجاعت و بیباکی در مواجهه با چالشها.
harding
هاردینگ، نام یک فرد خاص در تاریخ ایالات متحده، به ویژه رئیسجمهور هاردینگ.