معنی فارسی pallid
B2 /ˈpælɪd/پالید، رنگ باخته، به ویژه در اشاره به رنگ پوست یا رنگ و حالتی که به وضوح حیات را نشان نمیدهد.
Pale, typically due to illness or a lack of color.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Appearing weak, pale or wan.
example
معنی(example):
پوست رنگ پریده او باعث شد که به شدت ناخوش به نظر برسد.
مثال:
His pallid complexion made him look quite unwell.
معنی(example):
آسمان رنگ پریده نشاندهنده طوفانی در راه بود.
مثال:
The pallid sky signaled an impending storm.
معنی فارسی کلمه pallid
:
پالید، رنگ باخته، به ویژه در اشاره به رنگ پوست یا رنگ و حالتی که به وضوح حیات را نشان نمیدهد.