معنی فارسی palpableness
B2حالت یا کیفیت قابل لمس بودن یا درک شدن.
The quality of being capable of being felt or perceived.
- NOUN
example
معنی(example):
قابل لمس بودن وضعیت باعث شد همه نگران شوند.
مثال:
The palpableness of the situation made everyone anxious.
معنی(example):
احساسات او یک قابل لمس بودن خاص داشت که نمیتوانست نادیده گرفته شود.
مثال:
His feelings had a certain palpableness that couldn't be ignored.
معنی فارسی کلمه palpableness
:
حالت یا کیفیت قابل لمس بودن یا درک شدن.