معنی فارسی paltrily
B1به صورت بیارزش و بیاهمیت، به معنای سطحی و کوچک.
In a manner that is trivial; lacking importance.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور بی ارزش در مورد پروژه جدید صحبت کرد.
مثال:
He spoke paltrily about the new project.
معنی(example):
جملات به طور بی ارزش نوشته شده نویسنده نتوانستند تأثیری بگذارند.
مثال:
The author's paltrily crafted sentences failed to impress.
معنی فارسی کلمه paltrily
:
به صورت بیارزش و بیاهمیت، به معنای سطحی و کوچک.