معنی فارسی papillated
B1پاپیلاته به حالتی گفته میشود که در آن سطح یا بافت دارای برآمدگیهای کوچکی باشد.
Having small, nipple-like projections on the surface.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بافت پاپیلاته پارچه منحصر به فرد است.
مثال:
The papillated texture of the fabric is unique.
معنی(example):
برخی از سلولها میتوانند در ساختار خود پاپیلاته باشند.
مثال:
Certain cells can be papillated in their structure.
معنی فارسی کلمه papillated
:
پاپیلاته به حالتی گفته میشود که در آن سطح یا بافت دارای برآمدگیهای کوچکی باشد.