معنی فارسی paramagnetic

B2

پارامغناطیس، خاصیتی که به مواد امکان می‌دهد تحت تأثیر میدان مغناطیسی جذب شوند.

Materials that are weakly attracted by a magnetic field.

adjective
معنی(adjective):

Exhibiting paramagnetism

example
معنی(example):

مس پارامغناطیسی است، به این معنی که الکترون‌های زوج نشده دارد.

مثال:

Copper is paramagnetic, which means it has unpaired electrons.

معنی(example):

خواص پارامغناطیسی برخی مواد آن‌ها را در کاربردهای مغناطیسی مفید می‌سازد.

مثال:

The paramagnetic properties of certain materials make them useful in magnetic applications.

معنی فارسی کلمه paramagnetic

: معنی paramagnetic به فارسی

پارامغناطیس، خاصیتی که به مواد امکان می‌دهد تحت تأثیر میدان مغناطیسی جذب شوند.