معنی فارسی paraxial
B1پرتوهایی که به محور نزدیک هستند و در تحلیل‌های فیزیکی استفاده می‌شوند.
Rays that are close to the axis and are used in physical analysis.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Lateral to the neural tube.
مثال:
paraxial mesoderm
معنی(adjective):
Near an optical axis.
مثال:
paraxial radiation
معنی(adjective):
Parallel to one or more axes of the coordinate system.
مثال:
paraxial rectangle
example
معنی(example):
در فیزیک، پرتوهای پاراکسیال نزدیک به محور هستند.
مثال:
In physics, paraxial rays are close to the axis.
معنی(example):
تقریب پاراکسیال تحلیل اپتیک را ساده‌تر می‌کند.
مثال:
The paraxial approximation simplifies the analysis of optics.
معنی فارسی کلمه paraxial
:
پرتوهایی که به محور نزدیک هستند و در تحلیل‌های فیزیکی استفاده می‌شوند.
