معنی فارسی parished
B1عملی که در آن ساختمان یا محلی به یک جامعه مذهبی تعلق پیدا میکند.
To assign a church or community to a particular parish.
- VERB
example
معنی(example):
کلیسا پس از رویداد اجتماعی پاریش شد.
مثال:
The church was parished after the community event.
معنی(example):
آنها ساختمان را پاریش کردند تا جایی برای یک پارک جدید باز کنند.
مثال:
They parished the building to make way for a new park.
معنی فارسی کلمه parished
:
عملی که در آن ساختمان یا محلی به یک جامعه مذهبی تعلق پیدا میکند.