معنی فارسی paronomastically

B2

به شیوه‌ای که شامل بازی با کلمات باشد.

In a manner that involves wordplay.

example
معنی(example):

او به صورت پارونومستیک صحبت کرد تا دوستانش را سرگرم کند.

مثال:

He spoke paronomastically to amuse his friends.

معنی(example):

این ارائه شامل بینش‌های پارونومستیکال هوشمندانه بود.

مثال:

The presentation included paronomastically clever insights.

معنی فارسی کلمه paronomastically

: معنی paronomastically به فارسی

به شیوه‌ای که شامل بازی با کلمات باشد.