معنی فارسی partitionment

B1

تقسیم‌بندی، فرآیند تقسیم چیزی به بخش‌های کوچکتر.

The act of dividing something into parts or sections.

example
معنی(example):

تقسیم اتاق دو فضای جداگانه ایجاد کرد.

مثال:

The partitionment of the room created two separate spaces.

معنی(example):

تقسیم کیک به همه اجازه داد تا یک تکه داشته باشند.

مثال:

The partitionment of the cake allowed everyone to have a slice.

معنی فارسی کلمه partitionment

: معنی partitionment به فارسی

تقسیم‌بندی، فرآیند تقسیم چیزی به بخش‌های کوچکتر.