معنی فارسی pass doors
B1درهایی که شخص باید از کنار آنها عبور کند.
Doors that one must walk past to reach a destination.
- NOUN
example
معنی(example):
شما باید درها را رد کنید تا به ورودی اصلی برسید.
مثال:
You need to pass doors to get to the main entrance.
معنی(example):
او آهسته راه میرفت و سعی میکرد درها را بدون اینکه دیده شود بگذراند.
مثال:
He walked quietly, trying to pass the doors without being noticed.
معنی فارسی کلمه pass doors
:
درهایی که شخص باید از کنار آنها عبور کند.