معنی فارسی patchiest
B1بهترین، بدتر یا بیشترین میزان لکه‌دار بودن در یک زمینه خاص.
Indicating the highest degree of unevenness or inconsistency in appearance.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Full of, or covered with, patches; abounding in patches.
معنی(adjective):
Not constant or continuous; intermittent or uneven.
مثال:
patchy clouds
example
معنی(example):
این قسمت، لکه‌دارترین قسمت زمین است.
مثال:
This is the patchiest part of the field.
معنی(example):
کار رنگ‌آمیزی لکه‌دارترین چیزی است که تا به حال دیده‌ام.
مثال:
The paint job is the patchiest I have ever seen.
معنی فارسی کلمه patchiest
:
بهترین، بدتر یا بیشترین میزان لکه‌دار بودن در یک زمینه خاص.
