معنی فارسی penceless
B1بدون مداد، بیابزار برای نوشتن.
Lacking a pencil; unable to write.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بدون مداد، او احساس میکرد هیچ چیز ندارد.
مثال:
Without a pencil, he felt penceless.
معنی(example):
او زمانی که نتوانست بنویسد، احساس کمبود مداد کرد.
مثال:
She felt penceless when she couldn't write.
معنی فارسی کلمه penceless
:
بدون مداد، بیابزار برای نوشتن.