معنی فارسی pendency
B1وضعیتی که در آن چیزی به نتیجه نرسیده و هنوز در حال انتظار است.
The state of being pending; an unresolved situation or matter.
- noun
noun
معنی(noun):
The state of being pendent; suspension.
example
معنی(example):
موضوع نیاز به تصمیمگیری پرونده، تصمیمگیری را به تأخیر انداخت.
مثال:
The pendency of the case delayed the decision.
معنی(example):
در طول نیاز به محاکمه، هر دو طرف باید از قوانین پیروی کنند.
مثال:
During the pendency of the trial, both parties must comply with rules.
معنی فارسی کلمه pendency
:
وضعیتی که در آن چیزی به نتیجه نرسیده و هنوز در حال انتظار است.