معنی فارسی peripheric

B2

محیطی، مربوط به نقاط دور از مرکز، به ویژه در بدن انسان یا سیستم‌های عصبی.

Relating to or situated on the edge or periphery of something.

example
معنی(example):

عصب‌های محیطی حس در اندام‌ها را کنترل می‌کنند.

مثال:

The peripheric nerves control sensation in the limbs.

معنی(example):

او در کلاس روانشناسی خود به مطالعه بینایی محیطی می‌پردازد.

مثال:

She studies peripheric vision in her psychology class.

معنی فارسی کلمه peripheric

: معنی peripheric به فارسی

محیطی، مربوط به نقاط دور از مرکز، به ویژه در بدن انسان یا سیستم‌های عصبی.