معنی فارسی permuted
B2جابهجا شده، به شکلی تغییر یافته که ترتیب اولیه حفظ نشده است.
Changed in order, rearranged from the original sequence.
- verb
verb
معنی(verb):
Change the order of
معنی(verb):
Make a permutation of
example
معنی(example):
ترتیب جابهجا شده غیرقابل شناسایی بود.
مثال:
The permuted sequence was unrecognizable.
معنی(example):
دادهها برای تحلیل جابهجا شدند تا تنوع اطمینان حاصل شود.
مثال:
Data was permuted for analysis to ensure variability.
معنی فارسی کلمه permuted
:
جابهجا شده، به شکلی تغییر یافته که ترتیب اولیه حفظ نشده است.