معنی فارسی persistively

B2

به‌طور مداوم و با اراده شدید در انجام کاری.

In a manner that shows persistence and determination.

example
معنی(example):

او به‌طور مداوم به دنبال اهدافش رفت، بدون توجه به موانع.

مثال:

She persistively pursued her goals no matter the obstacles.

معنی(example):

او به‌طور مداوم سعی کرد دوستانش را قانع کند که به او بپیوندند.

مثال:

He tried persistively to convince his friends to join him.

معنی فارسی کلمه persistively

: معنی persistively به فارسی

به‌طور مداوم و با اراده شدید در انجام کاری.