معنی فارسی personably
B1بهصورت دوستانه و صمیمی، به شیوهای که برخورد محبتآمیز باشد.
In a personable manner; in a way that is friendly and approachable.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور دوستانه با همکارانش ارتباط برقرار کرد.
مثال:
She communicated personably with her colleagues.
معنی(example):
مدیر به طور دوستانه با تیم صحبت کرد تا روحیه را تقویت کند.
مثال:
The manager addressed the team personably to boost morale.
معنی فارسی کلمه personably
:
بهصورت دوستانه و صمیمی، به شیوهای که برخورد محبتآمیز باشد.