معنی فارسی phalangeal
B2فالنژ مربوط به استخوان‌های انگشتان و مفاصل آن‌ها است.
Relating to the phalanges.
- noun
- adjective
noun
معنی(noun):
A phalange (bone of a finger or toe)
adjective
معنی(adjective):
Relating to a phalanx
معنی(adjective):
Relating to a phalange
example
معنی(example):
مفاصل فالنژ می‌توانند به انگشتان شما اجازه دهند تا خم شوند.
مثال:
The phalangeal joints allow your fingers to bend.
معنی(example):
آسیب‌های فالنژ در ورزش‌های تماسی شایع هستند.
مثال:
Phalangeal injuries are common in contact sports.
معنی فارسی کلمه phalangeal
:
فالنژ مربوط به استخوان‌های انگشتان و مفاصل آن‌ها است.
