معنی فارسی pharyngoparalysis

B2

ناتوانی در عملکرد طبیعی حلق به دلیل آسیب یا اختلال نورولوژیک.

Impairment in normal throat function due to neurologic damage or disorder.

example
معنی(example):

فارنگوپارالیز می‌تواند بر توانایی صحبت کردن فرد تأثیر بگذارد.

مثال:

Pharyngoparalysis can affect a person's ability to speak.

معنی(example):

درمان فارنگوپارالیز معمولاً به درمان فیزیوتراپی نیاز دارد.

مثال:

Treatment for pharyngoparalysis often requires therapy.

معنی فارسی کلمه pharyngoparalysis

: معنی pharyngoparalysis به فارسی

ناتوانی در عملکرد طبیعی حلق به دلیل آسیب یا اختلال نورولوژیک.