معنی فارسی pharyngoplegic
B1وضعیتی که در آن عملکرد حلق به دلیل فلج مختل شده است.
Relating to paralysis of the pharyngeal muscles, often affecting swallowing.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
یک وضعیت فارنژیوپلیژیک میتواند بلع طبیعی را پیچیده کند.
مثال:
A pharyngoplegic condition can complicate normal swallowing.
معنی(example):
بیماران با علائم فارنژیوپلیژیک نیاز به مراقبت ویژه دارند.
مثال:
Patients with pharyngoplegic symptoms require special care.
معنی فارسی کلمه pharyngoplegic
:
وضعیتی که در آن عملکرد حلق به دلیل فلج مختل شده است.