معنی فارسی philistinish

C1

به خصوصیاتی اطلاق می‌شود که نشان‌دهنده عدم حساسیت به هنر و فرهنگ باشد.

Having the characteristics of a philistine; lacking in culture or refinement.

example
معنی(example):

نظرات او به نوعی فیلیستینی به نظر می‌رسید.

مثال:

His comments sounded rather philistinish.

معنی(example):

بحث فیلیستینی فقط بر روی سود متمرکز بود، نه خلاقیت.

مثال:

The philistinish debate focused only on profit, not creativity.

معنی فارسی کلمه philistinish

: معنی philistinish به فارسی

به خصوصیاتی اطلاق می‌شود که نشان‌دهنده عدم حساسیت به هنر و فرهنگ باشد.