معنی فارسی photosetting

B1

فتوستینگ، به معنی چیدمان و سازماندهی عناصری است که در یک عکس قرار دارند و می‌تواند بر کیفیت کلی تصویر تأثیر بگذارد.

The arrangement and organization of elements in a photograph.

verb
معنی(verb):

To photocompose

example
معنی(example):

فتوستینگ به چیدمان و سازماندهی عناصر در یک عکس اشاره دارد.

مثال:

The photosetting refers to the arrangement and organization of the elements in a photograph.

معنی(example):

یک فتوستینگ خوب می‌تواند کیفیت تصویر را به طور قابل توجهی افزایش دهد.

مثال:

A good photosetting can greatly enhance the quality of the image.

معنی فارسی کلمه photosetting

: معنی photosetting به فارسی

فتوستینگ، به معنی چیدمان و سازماندهی عناصری است که در یک عکس قرار دارند و می‌تواند بر کیفیت کلی تصویر تأثیر بگذارد.