معنی فارسی photostating
B1فرآیند تهیه نسخههای فوتو استاتیک از اسناد.
The act of making photocopies.
- VERB
example
معنی(example):
فوتو استیت کردن گزارش باعث شد که بهراحتی با دیگران به اشتراک گذاشته شود.
مثال:
Photostating the report made it easy to share with others.
معنی(example):
آنها کل روز را به فوتو استیت کردن اسناد مختلف سپری کردند.
مثال:
They spent the day photostating various documents.
معنی فارسی کلمه photostating
:
فرآیند تهیه نسخههای فوتو استاتیک از اسناد.