معنی فارسی pianistic
B2پیوسته به مهارتهای نوازندگی پیانو و توانایی در اجرای قطعات با دقت و زیبایی.
Relating to the technique or style of playing the piano.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
مهارتهای پیانیستی او واقعاً قابل تحسین است.
مثال:
Her pianistic skills are truly impressive.
معنی(example):
او با استایلی پیانیستی پیانو مینوازد.
مثال:
He plays the piano with a pianistic flair.
معنی فارسی کلمه pianistic
:
پیوسته به مهارتهای نوازندگی پیانو و توانایی در اجرای قطعات با دقت و زیبایی.