معنی فارسی picnickish

B1

دارای ویژگی‌ها یا تمایلات به تفریح در فضای باز و پیک‌نیک.

Having characteristics or inclinations toward outdoor leisure and picnicking.

example
معنی(example):

او آرزو داشت که روز را در فضای باز بگذراند.

مثال:

He had a picnickish desire to spend the day outdoors.

معنی(example):

ایده‌های پیکنیکی او ما را برای برنامه‌ریزی یک گردهمایی الهام‌بخشید.

مثال:

Her picnickish ideas inspired us to plan a gathering.

معنی فارسی کلمه picnickish

: معنی picnickish به فارسی

دارای ویژگی‌ها یا تمایلات به تفریح در فضای باز و پیک‌نیک.