معنی فارسی piffling
B1چیز ناچیز و کم‌اهمیت؛ چیزی که از لحاظ ارزشی بی‌اهمیت محسوب می‌شود.
Trivial or insignificant.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To act or speak in a futile, ineffective, or nonsensical manner.
معنی(verb):
To waste, to fritter away.
معنی(verb):
To be squeamish or delicate.
adjective
معنی(adjective):
Unimportant
example
معنی(example):
آنها درباره مقدار کم‌اهمیتی از پول بحث کردند.
مثال:
They argued about a piffling amount of money.
معنی(example):
این یک موضوع بی‌اهمیت است که نباید ما را نگران کند.
مثال:
It's a piffling matter that shouldn't concern us.
معنی فارسی کلمه piffling
:
چیز ناچیز و کم‌اهمیت؛ چیزی که از لحاظ ارزشی بی‌اهمیت محسوب می‌شود.
