معنی فارسی pigmentary
B2رنگدانهای، به شرایطی اشاره دارد که مربوط به رنگدانهها و تظاهرات آنها در بدن است.
Relating to or characterized by pigments, especially in medical contexts.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اختلالات رنگدانهای میتواند بر ظاهر پوست تأثیر بگذارد.
مثال:
Pigmentary disorders can affect the appearance of the skin.
معنی(example):
پزشک در مسائل رنگدانهای تخصص داشت.
مثال:
The doctor specialized in pigmentary issues.
معنی فارسی کلمه pigmentary
:
رنگدانهای، به شرایطی اشاره دارد که مربوط به رنگدانهها و تظاهرات آنها در بدن است.