معنی فارسی pilgrimaged

B1

سفر کردن به مکان‌های مقدس، به ویژه در زمینه‌های مذهبی.

To have traveled to a sacred site or shrine.

verb
معنی(verb):

To go on a pilgrimage.

example
معنی(example):

آنها به زیارتگاه باستانی سفر کردند.

مثال:

They pilgrimaged to the ancient shrine.

معنی(example):

او هر سال به شهر مقدس مسافرت می‌کرد.

مثال:

She pilgrimaged every year to the holy city.

معنی فارسی کلمه pilgrimaged

: معنی pilgrimaged به فارسی

سفر کردن به مکان‌های مقدس، به ویژه در زمینه‌های مذهبی.