معنی فارسی pilgrimed
B1به حالتی کثیف و خسته که ناشی از سفر طولانی است.
To be in a state of being dirty and exhausted, usually from traveling.
- verb
verb
معنی(verb):
To journey; to wander; to ramble.
example
معنی(example):
پس از یک روز طولانی، آنها با ظاهری خسته و کثیف به خانه بازگشتند.
مثال:
After a long day, they returned home pilgrimed and tired.
معنی(example):
او بعد از سفر طولانی ظاهری کثیف و خسته داشت.
مثال:
He looked pilgrimed after the long trip.
معنی فارسی کلمه pilgrimed
:
به حالتی کثیف و خسته که ناشی از سفر طولانی است.