معنی فارسی pinbones
B1پینبنهای زاویهداری که در میانهی گوشت ماهی موجودند و معمولاً باید جدا شوند.
The small pinlike bones that can be found embedded in the flesh of fish.
- NOUN
example
معنی(example):
سرآشپز به طور ماهرانه پینبنها را از سالمون جدا کرد.
مثال:
The chef expertly removed the pinbones from the salmon.
معنی(example):
پینبنها گاهی اوقات هنگام فیله کردن ماهی یافتنشان مشکل است.
مثال:
Pinbones can often be tricky to find when filleting a fish.
معنی فارسی کلمه pinbones
:
پینبنهای زاویهداری که در میانهی گوشت ماهی موجودند و معمولاً باید جدا شوند.