معنی فارسی piroplasmic
B2مرتبط با مرحله توسعه یا بیماریهای ناشی از پیرولاسما.
Relating to the developmental stages of piroplasms.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
مرحله پیرولاسمی توسعه برای پارازیت حیاتی است.
مثال:
The piroplasmic stage of development is crucial for the parasite.
معنی(example):
محققان در حال مطالعه اشکال پیرولاسمی در کنهها هستند.
مثال:
Researchers are studying piroplasmic forms in ticks.
معنی فارسی کلمه piroplasmic
:
مرتبط با مرحله توسعه یا بیماریهای ناشی از پیرولاسما.