معنی فارسی pitchpike

B2

ابزاری که برای تنظیم تندایی و فشار بر روی سیم‌های سازهای موسیقی استفاده می‌شود.

A tool used to adjust the pitch and tension of strings on musical instruments.

example
معنی(example):

پیچ‌پیک برای ایجاد تنش در یک ساز زهی استفاده می‌شود.

مثال:

The pitchpike is used to create tension in a stringed instrument.

معنی(example):

او پیچ‌پیک را تنظیم کرد تا صدای مناسب را به دست آورد.

مثال:

He adjusted the pitchpike to achieve the perfect sound.

معنی فارسی کلمه pitchpike

: معنی pitchpike به فارسی

ابزاری که برای تنظیم تندایی و فشار بر روی سیم‌های سازهای موسیقی استفاده می‌شود.